عشق آجی

مسافرت

سلام به همه ما به مدت دو هفته به مسافرت رفته بودیم جای همگی خالی خیلی خوش گذشت داداش پیمان منم چند تا کلمه جدید یاد گرفت دایی و جالب تر از همه اینه که برای ناری ناری میگه دایی دایی  ما اولش تعجب می کردیم که چرا می گه دایی دایی تا یک روز عصر بابام تو ماشین اهنگ ناری ناری گذاشت که وقتی اهنگ ناری ناری می خوند داداش منم باهاش می گفت دایی دایی خیلی برامون جالب بود ...
18 تير 1392

برايش دعا كنيد

دوستان براش دعا کنید خواهش می کنم اسمش پریاست ویه سال ودوماهشه بخاطر عفونت شدیدی که داشته بستری شده...دکترا ازش قطع امید کردن...براش دعا کنید ازطرف Ali Rasouliپدر این کوچولو.. لطفا به اشتراک بذارید تا همه براش دعا کنن...شاید دعاتون معجزه کنه...   لطفاً به اشتراك بزارین تا همه واسش دعا كنن، شاید دعایِ یه دلشکسته بتونه معجزه كنه...........................)) واسه کوچولوی عزیزمون دعا کنید دوستان ...
17 تير 1392

آقا

آقا جون...مولا... رو سیاهم؟  درست! گنه کارم؟  درست! توی امتحانات الهی سر بلند نبودم؟ درست! اصلا توی یک کلام! آدم نیستم؟؟؟؟؟ اونم درست! آقا عاشقت که هستم!!!! تورو به اون خدات...تبریک منم بپذیر... به خودت قسم که دندون طمع برای هیچی تیز نکردم...تبریک نمیگم که بعدش بگم بهم فلان چیزو بده!هرچند میدونم بخشنده تر از این حرفایی مولا.... ولی آقا... دوست دارم...تولدت مبارک آقا...برگرد بیشتر از این روسیاهمون نکن ...
5 تير 1392

بدون عنوان

سسسسسسسسسسسلام. کلمه هاییییییییی که عشــــــــــق آجـــــــــــی می گویید : آبجی جون: آجی جون      داداش جون: داداش جی        مامانی:مـــــامانی مانی    باباجون:باباجی    هرخانمی را می بینه می گه:عمه هر مردی را می بینه می گه : عمو عشق آجــــــــــی فقط :مامان - بابا - آبـــــجی - داداش - عمه - عمو داره.. داداشی می دونی خوشمزه ای.هزارتا بوس........ ...
13 خرداد 1392

بدون عنوان

سسلاممممممممم. امروز دختر عمومون آمد خونمون آخه امروز امتحان هایش تمام شده بوده و ما را هم خوش حال کرد مخصوصا عشق آجی را پیمان را که خیلی خوش حال شد . ممنون پرستو جون. پرستو جون خیلی خیلی دوست داریم...................   ...
13 خرداد 1392

داستان بزغاله

توی یه گله بز ،یه بزغاله خجالتی بود که خیلی آروم و سر به زیر بود .وقتی همه بزغاله ها بازی و سر و صدا راه می انداختنداون فقط یه گوشه می ایستاد و نگاه می کرد. وقتی گله بزغاله ها به یه برکه ی آب می رسید،بزغاله های شاد و شیطون برای خوردن آب می دویدند سمت برکه و حسابی آب می خوردند و آب بازی می کردند . اما بزغاله ی خجالتی اینقدر صبر می کرد تا همه بزغاله ها از کنار برکه برن بعد خودش تنهایی بره آب بخوره .بعضی وقتا از بس دیر می کرد ،گله به سمت دهکده به راه می آفتاد و اون دیگه وقت آب خوردن رو از دست می داد .این جوری اون خیلی خودشو اذیت می کرد.     چوپون مهربون گله بارها و بارها به بز غاله خجالتی گفته بود که باید رفتارشو عوض...
12 خرداد 1392

بدون عنوان

شعر کودکانه تابستان   آمده فصل تابستان با خورشيد فروزان   تير و مرداد،شهريور مي آيند با تابستان   تابستان گرمِ گرم است آفتابش داغ و سوزان   اما من دوستش دارم چون تعطيل است دبستان   تابستان فصل كوشش تابستان فصل كار است   بر شاخه ي درختان ميوه هاي آبدار است   ميوه ي آبدار و شيرين نعمت پروردگاراست ...
12 خرداد 1392
niniweblog
تمامی حقوق این صفحه محفوظ و متعلق به عشق آجی می باشد